ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد باقریان سلام. ازین که بر آن شدی سبدهای "گُل" از پیام بزرگان دین و آیات دین مبین به خوانندگان هدیه نمایی تا "کادوی" خود را پرداخته باشی، موجب بالندگی است و این همان "هُوَ اَزکی..." برای ما هست. این پیام نخست شما هم درین پست، مصداقی از مثال حکیم فردوسی است که دو صد (=دویست) گفته را از نیمکردار هم، کمتر میدید. گواهی میدهم چنین پَندهایی در گفتار شما، قادر است پِندارهای نادرست را میزان کند و آدمی را در ایام اللهی معنوی ماهِ دستشدنِ چندساعته از خوردن و نوشیدن و نیز ترکِ کارهایی که ارتکاب به آن، روح را کِدر و جَریح و جری میکند، مقداری به راه و رهروی و رهپویی کشانَد.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۰ )
- اِخوان الصفا، پدیدهی رازآلود فکری قرن ۴ هجری، شامل گروهی متفکر مخفی ایرانی است که در بصره و بغداد شکل گرفت با مرامی این گونه؛ که از نظر آنان دیانت اسلام از "خرافات و اوهام آمیخته" باید پاک باشد و شریعت، زمانی به کمال خواهد رسید که با فلسفهی یونانی درآمیزد و شریعت نیز، همیشه از خرافه شستوشو شود.
- اینان مگر منابع علوم خود را از چه چیز میگرفتند؟
- آنان منابع خود را به چهار قسمت تقسیم میکردند: آثار مدوّنهی علمی و کارهای بشری. کُتُب و صُحُف سماوی. کتاب طبعیت. اوراق نفوسی (نفْس و دل)
- نتیجه ← : دین را دیندار آلوده به خرافه میکند، باید خلوص دین را در هر عصری از پارسایان و عالمان آن روزگار آموخت؛ عالمان پارسا که بَری از شیطان رجیم باشند. به قول مولوی: «هر منم گو اوست شیطانِ رجیم / خواه مُفتی یا اصولی یا حکیم»
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |, پیشنهاد: یکی از اعضای شریف مدرسه فکرت پیشقدم شود دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان به همراه برگردان فارسی آن را هر روز در صحن بگذارد. تا ثواب انتشار این کار معنوی، نصیب ایشان و درگذشتگانش شود.
دامنه |,[در پاسخ به شیخ محمدرضا احمدی]سلام و صدها درود وافر بر استاد احمدی. سبقت در خیر را عملی کردی با این پیشگامشدن. هر روز با خواندن این دعای روزانه، در حق خودت و پدر مرحومت حتماً دست دعا به آسمان بلند میکنم. تشکر که پیشنهادم بر زمین زده نشد. درود. این کار بامثوبت هر روز در کام معنویت شما گوارا و با لذت.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام جناب استاد شیخ مالک. نه. چون پرسشم این بود فردی که به رد یک امر دینی دست میزند، ممکن است از بار آن بر انکار ضروری دین خبر نداشته باشد. شما بیآنکه پاسخ مسئله را بدهی، دیگران را موظف به مطلعسازی وی کردهای. این که نشد جواب!
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] مجدد سلام جناب استاد شیخ مالک. اینجا هم، خیر، جوابت به پرسش من ربط نداشت. موضوع، موضوع کلام و عقیده بوده است، نه سؤال حکم شرع. به مبحث علم کلام که پاسخ رسالهای نمیدهند! البته از همت و اهتمامتان همآره ممنونم.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد طرف دین را انکار کرد ولی نمیدونه با انکار ضروریات دین کافر میشه باید به او آگاهی داد..فکر میکنم جواب خوبی دادم ..اگر فضلای دیگر جواب دارند استفاده میکنم
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام مجدد. خیر این کلامی نیست درباره این تعب و سختی در روزه گرفتن هم باید مسائل شرعی آن را مطرح کنیم و ارتباطی با عقائد و کلام ندارد اگر فضلای دیگر جواب دارند در خدمتم استفاده میکنم
شیخ مالک رجبی,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] این جواب ارتباط با کلام و اعتقادات دارد
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] ارتداد اعلانکردن این گونه، موجب میشود افراد اعلانکننده را داروغگان تلقی کنند که خود را جای خدا مینشانند.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] نه، جواب شما، حل مسئله نبود، منحلکردن آن بود. راحت باش استاد. من متوجه هستم که چرا جوابها این طور میشود.
شیخ مالک رجبی, البته این را هم بگویم جواب هر دو مفصل است بنده خیلی کوتاه جواب دادم.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] اگر اینطور باشه صد در صد کافره
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] هر دو جواب شما، کاملاً نادرست بوده است. سپاسگزارم از استاد شیخ مالک.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] پس، داروغهشدن برخیها، اثبات شد با این جواب! خدا حفظت کناد استاد.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] خیلی دلیر هستی که سریع میگویی نادرسته. باشه. به دکتر سروش بگوئیم جوابش را ارسال کند!
مردی! همیشه در نوَسان!
به نام خدا. سلام. مرحوم حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزانه، در روز چهارم فروردین ۱۳۷۹ نوشت:
"هر دو [ او و حجت الاسلام حسن روحانی ] قبول داریم اگر وضع به همین منوال پیش برود، انقلاب اسلامی جای خود را به حکومت سکولار خواهد داد و اگر سختگیری شود مردمسالاری نظام ممکن است آسیب ببیند و رعایت اعتدال و دادن امتیازاتی از سوی رهبری ضمن کنترل جریانهای غیر دینی، میتواند وضع را مهار کند."
روی این یادداشت وی چه تحلیل محتوایی میتوان صورت داد؟ من این گونه صورتبندی میکنم. البته در تحلیل محتوا، از ظاهرِ متن به باطنِ متن هم میتوان رفت. به ترتیب الفاظ در جملات ایشان، پیش میروم و آنچه جملات دارد خود را نفوذ میدهد اینان است:
۱. اکبر و حسن از درون جناح راست، کم کم فکرِ دیگری در سرشان افتاد.
۲. واژگان "وضع" بدین "منوال"، نشان میدهد او روند حکومت و جامعه (=داده، یعنی مطالبات مردم، - نهاده، یعنی پاسخ قانونوارهی حکومتی) را معیوب دید.
۳. درین گزاره، او نشان داد آن حکومتی که ممکن است روزی حریف و رقیب جمهوری اسلامی شود، حکومتی سکولار است، نه یک حکومت مذهبی با طرز فکر دیگر.
۴. گرا داد که درون حکومت "سختگیری" وجود دارد.
۵. خواست بگوید آنچه ازین سیاست بستهی سختگیرانه، آسیب میبیند و به مرَض مبتلا میشود، مردمسالاری نظام است، نه شیوهی ولایی.
۶. از میان این همه مقدمه و مؤخره ردیفکردن، خواست فکر خود را "درست و منطقی و بایسته" معرفی کند و سایر فکرها را غلط و ناشایسته.
۷. "دادن امتیازاتی از سوی رهبری" در جملهی وی، دو علامت متضاد میدهد: یکی این القا که رهبری معظم اساسا" اهل امتیازدادن نیست. دیگری این فشار که رهبری معظم مجبور است امتیاز دهد.
۸. جملهاش که اینبار علاوهدبر خاطرهگویی، جنبهی توصیفی و تحلیلی هم دارد، نشان میدهد یک جریان غیر دینی در ایران وجود دارد و فعال است و یا گُسل شکُفتهی خطرناکی است که از نظر او در جامعه به وضع غیرقابل کنترل در آمد.
۹. حرفش در عمق نشان داد ایدهی کنترل افکار ضد دینی در تفکر او، وجود داد.
۱۰. مهارِ بحرانِ سرِ راهِ حکومت و جامعهی اهل مذهب در جمهوری اسلامی، از نظر وی زمانی امکانپذیر است که رهبری معظم فردی امتیازدهنده باشد (بخوانید: کوتاه بیاید و شُل شود) و راه حل هم، از نظر وی فقط راه اعتدال است که آقای رفسنجانی درین یادداشت، با لطائفالحیَل دارد خود را نماد و ایجادکنندهی آن «راه» جا میاندازد که پس از او هم در خیال وی، فرد دیگری که نزدیکترین کس به تزش هست، حسن روحانی! است.
تحلیل بنده: ندارم. بگذرم! فقط سه کلمه بگویم و رد شِم: رفسنجانی هیچ وقت، مرد اعتدال نبود، فرصتطلبی معاملهگر بود، نه حتی مردِ سازگار، ازینرو؛ فردی در نوَسان بود و خود را در طولِ رهبری نمیدانست، خواست در عرض ایشان زیست کند، اما خیلی خبط کرد و به زبان کشکولی: خیط شد. نیز کیشمات. فکر میکرد زرنگتر از او مادر نزایید! و با همین غرور غلط بود که به کام مرگ و سَکت قلب و ایستِ روح رفت. خدا کناد رحمت.
| ۴ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
سید علی اصغر شفیعی, [در پاسخ به پست بالای دامنه |] سلام عزیزم. تحلیل محتوی تو خیلی حرفه ایی است باید چندین بارخواندوبعنوان یک شیوه تدریسی ذخیره کرد. تحلیل محتوی خواندم و حتی رسما در تولید خبردرسازمان از این دانش بهره می بردم اما روش ترا بالاتراز عمل تحلیل محتوی دیدم. هر چند پیام تحلیل محتوی ترا هم گرفتم. هاشمی رفسنجانی را خدا رحمت کند که توانایی این همه پیام را در دو جمله با زیرکی تمام قرار داد. کسانیکه ایشان را ازبین بردند و روح خوابیده اش را بیدار نمودند و با تخریب پلاسکو عاطفه اجتماعی نسبت به ایشان لطمه زدند زیرک نبودند ناتوان بودند و قدرت مقابله با ایشان را نداشتند. به هر حال هاشمی موجب ادامه زیست انقلاب اسلامی بودند. خدا رحمتش کند. زمانی که هاشمی فوت کردند هرج و مرج در ایران حیات یافت.
جناب سید علی اصغر سلام. روز و شب بر آن رفیق ابد و احد در برکات حضرت احدیت. شیوهی تدریسی دیدن متنم به این برمیگردد که خود ازین فن -که حتی شاید روزی علم هم شود- برخورداری. سازمان مدیریت و برنامهریزی شما الّا و لابد باید ازین دانش برخوردار باشد. چون هر برنامهای که بخواهد از روح واقعی جامعه شکل بگیرید کارشناسان آن باید این فن را در نظر بگیرند و رشد و توسعه (اقتصاد و سیاست) را متوازن به جلو ببرند، پخش پول (تأمین اعتبار) توسط سازمان شما اگر بر مبنای مطالعات کارشناسی نباشد، محصول آن کال و کبود و کِرمو میشود.
سپاس از حضور مجدد شما در شرکت در بحثها پس از یک وقفهی دو هفتهای از سوی شما. امید است امورت سامانی بیشتر یافته باشد و فراغتت از فرافتت پیشی یافته باشد. درود به مرحمتت و مرهمت.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به عبدالله طالبی] جناب عبدالله سلام. از متن شما استفاده کردم. جای خوشحالی هم دارد که مسائل منطقه را کاوش میکنی و بر تن نظریات خود، فرضها و فرضیهها و سؤالهای فرعی و اصلی و احتمالات (که جزوی تعطیلناپذیر از ذات تحلیل است) میپوشانی. چون من روی این موضوع در تیر ماه گذشته، کار کردم و در آن صحن نوشتم، دیگر وقت اعضای محترم را نمیگیرم. خواستم رسانده باشم که با دقت و حوصله متن تحلیلی شما را مطالعه کردم و متشکر هم هستم که با تأنی و تأمل به این امور مهمه توجه میکنی و از اهتمام به امور ملی و امنیتی خارج نمیشوی.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب نبی سوادکوهی. از بذل محبت آن دوست گرانقدرم به بنده و خانواده، ممنونم. لفظ پنجرهی ملکوتی در جملهی شما جالب بود و نو.
دامنه |: جناب استاد حاج آقا سید کمال الدین عمادی سلام. تذکرات شما به اطلاعات جمع افزود. بلی، شکل کار را شما دقیق بیان کردید، قبول دارم. در بیان من، جملات میتوانست شکلی درستتر به خود گیرد که انگاری از دست من در رفت. در مورد رهزنشدن برخی علوم که اگر پلههای ماقبل خود طی نشود، سخن شما سدید است. حتی پارهای افراد درِ منزل علامه حسن زاده را سنگ میزدند چون از ابن عربی حرف میزد. بله، چه هم تذکر نابی دادید استاد، حتی به قول امام خمینی ره زمانی کتاب فلسفه را کسانی از حوزه، با انبُردست بلند میکردند چون خیال میکردند فلسفه نجس است. حتی پیالهی آبی را که شهید آقا سید مصطفی خمینی از آن آب نوشیده بود، آب کشیده بودند چون میگفتند پدرش (حاج آقا سید روح الله) فلسفه میگوید. آقا از شما ممنونم قناسی متنم را صاف و صوف کردید. طریقت و حقیقت و شریعت هر سه ضلع را در شما میبینم، من که حتی مُبتدیِ این منهَج هم حساب نمیآیم. از شما که رهنمون مناید تشکر بی عدد دارم.
ابوعارف | طالبی دارابی: جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. از شما بسیار ممنون هستم، نه فقط به خاطر قبول قضیهی تأخیر در پرداخت حقوق کارگران، بلکه نمونههای ارزندهای که از سیرهی نبوی و رضوی و جملاتی از رهبری افزودهاید که نقل سخن امام رضا ع برای من نو و خیلی مهم بود. بله، سخنرانی شما را در سرچشمهی یزد خبر دارم و مطالب آن را خوانده بود. من هم معتقدم این مسئله یکی از عیوب بسیار بد است که نظام از آن صدمه هم دیده است. از این که برای پاسخ نظر بنده، این وقت ارزشمند را گذاشته و متنی محققانه ارممغان آوردهاید خیلی خشنود شدم. توجهدادن ما به نقلی از کتاب شریف کافی بسیار ارزشمند و کارا بود. درود.
دامنه |: جناب استاد آشیخ مالک سلام. خندیدم، خیلی هم؛ موی جیگولی میگولی را لابد خیلی دوست داری! حیف که روحانی وقتی در کسوت آخوندی رفت، داخل هزاران محدودیت میرود که ده تای آن را هم، یکی از ماها تاب نمیآوریم رعایت کنیم. گفتی: دامنه هم یک شیخ است. خواستم شِخی را پیش شما بیایم ادامه دهم، دیدم رفتی پردیسان و دیگر خیلی زمان میبرَد طی طریق آن!!!
جناب استاد حاج آقا سید حسین شفیعی دارابی سلام. در پاسخ صبر و حوصله و ذوق ورزیدید. پس قدردان هستم. نه دیر هم نشد. به هر حال پاسخ به نظرات باید حسابشده و علمی باشد و تأخیر شما، از نوع فرصت برای تحقیق و تفکر است. تازه لذت هم بردم ازین علاقه و علم شما. بله؛ رسم همین است که اهل فن از یک لغت چه به کار میبرند. من نظر خودم را مطرح کردم. حرف شما صحیح است. اما حرف من همزمان این هم هست که «عید» شرائط دارد و در مذهب برای آن مستحبات و واجبات و مباحات در نظر گرفته میشود، مثل نماز عید قربان. اما نوروز، فقط جشن است، ناشی از نهاد مردم، نه عید به معنای مذهبی قضیه و ناشی از ندای خداوند. جشن نوروز از پشتوانهی فلسفی و حِکمی هم برخوردار است، مانند
درس از دامن طبیعت
درس از شکوفایییی به اسم بهار (نوشوندگی موجودات)
درس از شادی به خاطر عبور از سردی زمستان و ورود به فصل اعتدال که میزان است
درس از کار عظیم آفریدگار ایزد متعال خدای مهربان
درس از حرمت بزرگ نزد کوچک
درس از دیدار چهره به چهره
از این که در لفظ امام صادق ع جشن نوروز «عید» آمده است برایم من جدید بود و خوشحالیبخش، ضمن قبول؛ عرض هم دارم، در زبان عرب شاید عید معادل جشن باشد، ولی جشن در زبان فارسی گمان نکنم معنای عید داشته باشد. شما خوب میدانید چون لغاتشناسی شما عالی است. صاحبان تفسیر نمونه، عید را در لغت از مادهی عود گرفتهاند که به معنی بازگشت است. جشن نوروز به معنای بازگشت نیست، بلکه به معنای پیشرفت است. من برای نوروز همان لفظ جشن را بهتر میدانم؛ گرچه استدلالها و استنادهای شما همگی زیبا و از سر تتبُّع و تحقیق و دانش شما بود. درود. معترفم ازینکه از متون شما میآموزم، خیلی خرسندم.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به دامنه |] سلام علیکم بله عمدا گفتم بخندی. نه لازم نیست پردیسان بیایی. در همین مدرسه فکرت ترتیبت را میدهیم. چون شیوخ مشهور در این مدرسه زیاد هستند و منم شاگرد شما و همه آنها . لهذا از اساتید بزرگ این صحن میتوانی کسب فیض نمایی.
دامنه |, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] قشنگ باهیتیها. زیرک هستی هنوز. درود. ممنونم از طبع شوخ آن شیخ خوب.
ابوعارف | طالبی دارابی[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. هم عنوان پیام دوم متن شما جالب است: "دانش بی منفعت" و تعریفی که از رسول خدا ص از این دانش ارائه کردی از "دانشی که سود نبخشد" یعنی این جمله: «آن دانشی است که ضد عمل خالصانه است". البته من فهمم از بیان پیامبر ص درین فراز این است که آن حضرت فقط از یک بُعد پرده برداشتند، وگرنه دانشی که عاید نباشد فقط این نیست، لایههای دیگر هم دارد. در کل خواستم بگویم متنون شما درین موضوع خیلی عاید به حال ماست. هرچند خودم را با عمل فرسنگها در فاصله میبینم. اما خود این تذکارها در جای خود جان انسان را جلا میدهد. تشکر میکنم استاد.
دامنه |,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] سلام مجدد جناب استاد حاج آقا شفیعی. کاملاً درست میفرمایید. بحث را با دقت بالا روشن کردید. خداقوت مرا پذیرا باشید. از بحث سودمند همه نفع می برند. فقط یک جملهی توضیحی محضر استاد عرض کنم، منظور من از «عید» این نبود که فقط در آن آداب و مناسک ذکر شد، نه، با شما همعقیده هستم که اعیاد مذهبی، سُرور و نشاط و شادی هم به کمال و تمام هست. از طرف من این میانبحث، تمام. تا بیشتر وقت شما را تصرف نکرده باشم. بسیار بسیار ممنونم.
ابوعارف | طالبی دارابی,[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حاج آقا شفیعی سلام دوباره. یکی از جلوههای علمی و روشی شما این است، منابع و نقل قولهایی مهم دینی وارد بحث میکنید، که نه فقط غنای بحث را تشدید، که قانعشدن را فراهم میکند. مثل همین کلام امام محمدباقر ع. سپاسگزارم استاد که وقت خوبی برای پاسخدهی میگذارید. اجر شما با جدهیتان حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها.
دامنه |,[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. در بند سه صورتِ جمعیِ مطلب را خوب بیان کردید. خواستم اِن قُلت بیارم شاید یک علت این هدف مهم، این باشد اگر جامعه به صورت تک و توک یعنی فردی-فردی هدایت شود و به جمع کلی، سرایت نکند، اثر آن، آنمقدار نیست که شاکلهی جامعه رشدیابندگی و هدایتیافتگی به خود گرفته باشد.
[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام جناب استاد آقا مالک. من از سمت خودم میانبحث را تمام کردم، اما درِ آن برای اعضای شریف صحن باز است. و شما هم مطلب درستی را به اصل موضوع اضافه کردید. تازه، خیلی هم خوشحال شدم برای این مبحث اهمیت قائل شدید. بله، درسته. حتی شنیدم کسی امروزش بهتر از دیروز شود، آن روز هم براش عید است؛ عید هم یعنی بازگشت به دامن حقیقت و بشّاشیت. با ارادت.
پیامبر ص و پیروان، مأمور به دو امر
به نام خدا. سلام. اول صاف روی این نظر مرحوم علامه طباطبایی بروم که آیهی ۹۱ نمل یعنی "اُمِرتُ آنْ اَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ البَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیءٍ وَ اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ" را سخنى از زبان رسول خدا ص میداند و جملهی «اُمِرتُ آنْ اَکونَ مِنَ المُسلِمینَ» را اینطور تفسیر مینماید: یعنی مأمور شدهام تا از کسانى باشم که تسلیم ارادهی خداوند شدهاند و خدا اراده نمىکند مگر همان را که خلقت به سوى آن هدایت مىکند و «زبانِ فطرت» به سوى آن مىخوانَد.
در اطیب البیان (تفسیری از مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیب) آمده است: "مقام تسلیم بالاتر از مقام رضا است" نیز مقام عبودیت، بالاترین مقام است برای انسان، حتی از مقام رسالت. و لذا در تشهُّد نماز، عبد، مقدّم بر مقام رسالت ذکر شده: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله». عبد مقابل حُر است. حر به معنی آزاد و سرخود، ولی عبد باید در تحت اختیار مولا باشد.
آقای امید رسا این آیه را اینگونه به فارسی برگردان کرد: "[بِگو:] «قطعاً [جُز این نیست] که [من] امر شدهام که پرستش [و بندگی] نمایم پروردگارِ این سرزمین را، که حرام نمود [جنگ و خونریزی در] آن را؛ و برای او، هر چیزی است؛ و [من] امر شدهام که از مسلمانان باشم.
نکتهی تشریحی بنده: پیامبر ص و پیروان که مأمور به دو امر عبودیت و مسلمانی شدهاند، هم اهل عقاید توحیدیاند و هم اهل مناسک توحیدی. نمیشود به آموزههای اسلام (به تعبیر من: اسلام نظری) عقیده داشت، اما مناسک و عبادات و دستورالعملهای شرعی و بندگی در آن (به تعبیر من: اسلام عملی) را نادیده انگاشت. گزاردن نماز، دادنِ زکات، رفتنِ جهاد، عمل به تولّا و تبرّا، انجام زیارت، اجرای آئین حج، احیای مسجد، و عمل به بیشمار کردار دینی، وحتی بسیاری از امور شخصی و عمومی مذهبی که صورت و ظاهری دارد و سیرت و باطنی، از گردن پیروان ساقط نیست. صرفِ عقیده که کمال نمیآورد. امروزه اگر کسی بر فرض بر فرض بر فرض، ادعا کرده باشد و حرفش هم بدون تصرف نقلِ درست شده باشد، که پرستش و عبادت و عبودت، صرفاً پدیدهی دلیست و باطنی؛ و مثلاً مثلاً مثلاً و فرضاً فرضاً فرضاً شعار مندرآوردی هم ساخته باشد که «مُخِ دین، اَعمال باطنیست، نه اَعمال ظاهری» او دچار یک دستهبندی مالیخولیایی (=فرورفته در اندوه متراکم ناامیدی و سردی و یأس انبوه) شده و از آثار مترتّبهی آن بر وجود خود خبر نداره و خود را پیامبروارانه! وارد مسائل دین میکند و گویی برای هر حرفی، مجاز و مجاب است، در واقع چنین فردی به غلطاً اندر غلط، دست به بدعت در تفسیر دین زده است. در واقع، نه ظاهر دین را فهمیده و نه باطن آن را. مشغول پازل کلمات شده که به بازی کودکانه شبیه است، تا کاری بزرگانه.
بنابرین، لازم است یک توضیح هم پیوست کنم: اگر در آن صحن محترم، عضوی فرهنگی و فرهیخته، دست به انتشار متنِ مدعی «مُخ دین...» زده، حتماً و لزوماً به معنای تأیید و امضای وی، پای آن متن نقلی نبوده و نیست. مگر خود هم، بر آن صحّه گذاشته باشد و همپویگی نموده باشد.
| ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |, [در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] جناب استاد حاج شیخ احمد باقریان سلام. سخن امام صادق ع به اسحاق بن عمار را در داخل دو قلاب این طور تفسیر کردهاید: [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از تهِ دل تو باخبر شود] آیا به نظر نمیرسد همین تبصرهی شما خود یک رفتار نفاقی میشود. چون نفاق به قول مرحوم آیت الله طالقانی در تفسیر پرتوی از قرآن یعنی رفتار شبیه موش که وقتی لانه میسازد دو سوراخه میکند که از هر کدام خواست وارد و خارج شود؛ یعنی دو دره بودن. دیروز هم روی قسمت دوم متن شما نظری گذاشتم اما جوابی ندیدم. بگذرم.
سخن امام صادق به اسحاق بن عمار این بود: «ای اسحاق با منافق با زبانت برخورد کن [به طوری با او برخورد کن که نه او را از خود برانی و نه از ته دل تو با خبر شود]، دوستیت با مؤمن را خالص گردان، اگر یک یهودی با تو همنشین شد با او خوب همنشین باش».
جناب شیخ احمد باقریان [در پاسخ به دامنه |] علیک السلام. تشکر از پرسش و اشکال شما. ظاهرا اگر جز این باشد نفاق است. چون یهود هم این مقدار را میداند که با توجه به مذمت متعدد از انان در قرآن یک مسلمان نمیتواند از ته دل او را دوست داشته باشد، چنانکه خود انان نسبت به ادیات دیگر چنین هستند. از معتقد واقعی به یک دین نمیتوا انتظار داشت که از ته دلب پیروان ادیان دیگر را دذوست داشته باشد. با این جال از جهت اخلاقی طبق اموزه های ثقلین با دیگران رفتار خوب باید داشته باشد موضوع نفاق این است که انسان به دینی معتقد نیست و ایمان ندارد و با این حال تظاهر میکند معتقد و مؤمن است. ملاخظه فرمودی چقدر فرق است بین نفاق و رفتار مخالف عقیده.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به محمد تقی آهنگر اکبرعمو] جناب محمدتقی آهنگر سلام. واقعا" هم اینگونه زندگی پرماجرا یعنی این پست در دامنه و صحن مدرسه فکرت: بُرشهایی از زندگی پرماجرای شیخ وحدت که انسان / طلبهای در آن شرائط فقر و کمبودهای مفرط مادی، دست به مواجههی فکری و مبارزهی عملی با نظامی استبدادی و طاغوتی (نظام منحط آن پدر و پسری که بدون کمترین دخالت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی و دینی خود، توسط انگلیس و سپس آمریکا به سلطنت و پادشاهی گُمارده شده بودند و کوشش میکردند اسلامزدایی کنند و ملت ایران را غربیمآب نمایند) "حیات فکری و سیاسی" محسوب میشد که در قلم شما این تعبیرِ رسا و برای من بسیارجالب، به کار رفت. با تعبیر قشنگ و درستِ شما موافقم. بهجا بود. بلی؛ ممنون و خرسندم متون را خواندهای و میخوانی و خواهان ادامهی آنی. به روی دیده. هر شب قسمتی دیگر را خواهی دید و خواهی خواند. با ارادت و امتنان، رفیق آغاز و انجاممان.
پاسخهایم به پرسشهایم ( ۱۱ )
- افلاطون یا همان "آریستو کلِس" که منابع متعدد، زادروزش را چهارونیم قرن زودتر از حضرت مسیح بن مریم -علیهما السلام- در آتن یونان میدانند، باآنهمه عقل و هوش و درایتش، باز نیز تحت تعالیم دیگران بود و آموختن از دیگری را ننگ و عار نمیدانست.
- مگر افلاطون، بزرگفیلسوف آتن، تعالیم چه کسانی را پذیرفته بود؟
- خودم سالها پیش از مرحوم عبدالحسین زرینکوب در صفحهی ۳۴ کتابش: "کارنامهی اسلام" خوانده بودم که برداشت آزادم از آن صفحه این است که افلاطون وقتی آکادمی (=باغفکر، فکرتسَرا)ی خود را ساخت و آن را به روی شاگردانش گشود، درش را «از جانب شرق» ساخت. چرا؟ برای تابیدن آفتاب. او درین سازه، از تعالیم «شرّ و خیر» حضرت زرتشت اثر پذیرفت. و در مسافرتش به مصر هم، از آن تمدن چند تعلیم آموخت.
- نتیجه ← : تمدنهای پوینده و تفکرهای زنده، از نگاه بنده با هدفِ گرفتن تعالیم و تبادل، درهای گشوده به هم دارند، نه بسته و قفلشده!
ابراهیم طالبی دارابی دامنه
دامنه |: سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانهکردن دادهاید، فرقی با رفتاری که در پدیدهی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالحاش وی را وادار به آن میکند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.
ابوعارف | طالبی دارابی: به سید علی اصغر: چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود میگیرید! و میخواهی هر کس را ارشاد کنی!
دامنه |: جناب استاد شیخ مالک سلام. جالبتر این است شما اون صحن این گفتهی «فلان کسَک» را قاطع رد میکنی، سپس این صحن، همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن تأیید.
نظر سید علی اصغر خطاب به من: سلام. نماز روزه تان قبول. چرا سروته یک موضوع را می بندید ؟ مگر نمی گویند که هر کسی اشهد را بخواند مسلمان است. اهل توحید است. کافر و مشرک نیست ! اگر هم از سادگی و آسانی این امر (اشهد گفتن) بگذریم چنانچه با علم و آگاهی روی به دین بیاوریم و اعتقاد و باور قلبی و باطنی شود. چه ایرادی دارد همراه با اجرای مناسک نباشد شما از لحاظ شرعی ایرادات بفرمائید مسلّم است کسی که باور فطری به دین داشته باشد حتما مناسک مذهب رو اجرا می کند. اگر کسی مناسک رو اجرا کند و باور فطری به دین نداشته باشد چگونه می شود ؟ ملکیان بمراتب خیلی قوی تر از توصیف تان که بجای نقد اشاراتش به لغو طبعش پرداختید ؛ است . واقعیت هم دارد که دینداران هستند که مناسک رو انجام نمی دهند حداقل داشتن اعتقاد هم خوب است . اگر شما و هر دوست دیگر قراره از دین دفاع کنید درست و صحیح از دین و دینداری دفاع کنید.
ابوعارفر [در پاسخ به سید علی اصغر شفیعی] چرا هر چند بار، یک بار، حس مرشد به خود میگیرید! و میخواهی هر کس را ارشاد کنی!
دامنه |, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. مشتاقانه پای وعدهای که دادهاید میمانم. معرفی علما را عالی میدانم. قلم توانمند و شیوای شما که آکنده از استناد هم هست، برای چنین اموری درخشنده خواهد بود. از مطالب افزودهی این پاسخ هم در شأن شیخ مفید خیلی استفاده کردم. اساساً زندگی علما و دانشمندان پایهی محکم برای زیستن میدانم.
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام و سپاس استاد. پاسخ شما درینباره، مصادره به نفع موضوع دروندینی است. نپذیرفتم این سه پاسخ شما را. چون تعریف نفاق به رفتار بازمیگردد که در هر دو شق (چه نفاق عقیدتی و چه نفاق اخلاقی) یکی است. با احترام، والسلام.
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] مجدداً عرض سلام و احترام استاد باقریان. به همین علت دروندینی بودن مسئلهی نفاق، عرض کردم دو رفتار عین هم را (یکی دروندینی و دیگری بروندینی) به نفع آن یکی دیگر مصادره کردهاید. وقت حضرت استاد را نگیرم. از حوصلهی توأم با وقارتان ممنونم. باز البته اگر نکته داشتید گوش خواهم کرد.
[در پاسخ به دامنه |]
بحث نفاق در اسلام درون دینی است
و بر فرض برون دینی هم باشد پاسخ من درون دینی نبود مثال زدم
[در پاسخ به شیخ مالک رجبی] جناب استاد شیخ مالک سلام. جالبتر این است شما اون صحن این گفتهی «فلان کسَک» را قاطع رد میکنی، سپس همان حرف «فلان کسَک» را در این صحن، تأیید.
دامنه |, [در پاسخ به شیخ مالک رجبی] سلام و احترام استاد شیخ مالک. اما حرف آن «کسَک» این نیست که شما زحمت شرحش را کشیدند. او اعمال ظاهری مثل نماز و ... را برای تقرب به خدا در یکی از بندها رد کرد. البته اگر بارگذارکنندهی آن در آن صحن، از صحت آن نقل مطمئن است. بگذار بگذرم.
من از پیامبر اکرم ص آموختم که فرمودند:
لاخیرَ فی دینٍ لیسَ فیهِ رکوعٌ و سجودٌ.
برای عموم ترجمهاش را میآورم: دینی که در آن نماز نباشد، خیری در آن نیست.
جناب شیخ مالک اگر در برابر این افراد که هر چه در ذهنشان خلجان میزند، وارد جامعه میکنند، دفاع صورت نگیرد، دیری نمیپاید حرفهای خود را صحیح پنداشته، آنگاه اساس دین را میزنند. بگذرم. ممنونم از صبر و تأنیات.
دامنه |,[در پاسخ به احمد الله وردی زاده] جناب احمد الله وردی زاده سلام. با هر کمبود برای مردم، رنجورم و با هر بهبود برای آنان، خشنود. اما با اینهمه، شاید این کاهش، مابازاء (=عوَض) هم داشته باشد:
۱. کمترشدن مرضِ قند (برنجخوری)
۲. فرورفتِ چربیِ خون (گوشتخوری)
میزانخوردن غذا توسط مردم را هم، به آن علاوه باید کرد که به حجیمخوری عادت عجیب کردهاند. ترکِ دو بادیه آش، سه دیس پلو، روزانه بارها خوردن پرتقال و خامه و خرما، و یا چندین تکه بامیه و سه چهار حلقه زولبیا. یعنی تندادن اجباری به اصلاح نحوهی تغذیه، چه محتوایش، چه حجمش. زیرا هیچ اجبار بهداشتی تا به حال روی مردم ما جواب نداده است؛ اساساً در دل تاریخ بُخور بار آمدهاند.با احترام. والسلام.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد شفیعی دارابی سلام. گاهی اسمهایی که روی علمای اَعلام، اِعلام میکنند چنان موزون میشود که در هیچ عصری زیبایی خود را از دست نمیدهد. مثل همین «شیخ مفید». اما گاهی اصلاً در میان مردم جا نمیافتد مثل لقب پیشوند «سیدنا الاستاد» برای مرحوم علامه طباطبایی که آیت الله جوادی آملی لحظه به لحظه در سرِ تفسیر قرآن به کار میبرَد. متن شما درین صحن برای بنده باز هم عنوان «شیخ مفید» را تر و تازهتر کرد. تشکر میکنم. فقط سه نکته بگویم در امتداد متن شما:
۱. واقعاً جامعه از «مفید بودنِ» شیخ مفید چندان مطلع نیست حتی شاید بهتر است بگویم هیچ مطلع نیست. البته چند سال پیش به وسیلهی نفوذ هنر در بین مردم با ساخت «سریال شیخ مفید» ممکن است حافظهی مردم از کارکرد و فقاهت ایشان چیزهایی به دانش خود افزوده باشند.
۲. در مورد نظر شیخ مفید در مورد وسعت علم معصوم ع که شما هم حتماً بدان علم دارید در «کتابخانهی مدرسهی فقاهت» متنی به نقل از مجلهی «حوزه، جلد ۵۴، صفحهی ۷، خواندم که آنجا استناد شد شیخ مفید علم امام ع را همچون علم بشرى در محدودهی ظواهر میداند. و در مورد امام غایب عج نیز، قائل به این نیست که آن حضرت نهانِ آدمی را میداند و یا سِرّ درونی بر آن حضرت مخفی نمیمانَد. درحالیکه برخی در توصیف معصوم ع به علم وسیع و حتی توان تکوینی پرداختهاند.
۳. به نظر من پرداختن به مشاهیر دین و نشر و بازکردن افکار آنان (شامل هر دو سطح: ضعف و قوت) کمی از کارهای روزمرّهی حوزه ندارد و لذا اقدام شما برای شیخ «مفید» را مفید و ارزنده ارزیابی میکنم. با احترام، والسلام.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ علی اکبر دارابکلایی] جناب استاد دارابکلایی سلام. روی این ارزیابی تازهی جناب عالی که بر روی کارکردههای صحن محترم «هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا» صورت داده و در صحن مدرسه فکرت انتشار دادهاید، بنده نظراتی دارم که در زیر مطرح میکنم. ابتدا عرض کنم بر اساس شنیدههایم (که هنوز از مدارک علمی و پایاننامهی شما مطلع نیستم) شما مدارج عالیهی حوزه و سپس در سالهای اخیر گویا دکتری در دانشگاه را هم طی کردهاید، و در یک محیط مرتبط با آحاد جامعه شاغل بودهاید، لذا تحریک شدهام روی گفتههای شما دقت کنم تا ببینم چه میخواهید بگویید و عمدهنگرانیتان چیست و کدام راهحل و نظریه در نگاه شما برجستهتر است و خودتان چه بینشی به مسائل دارید. پس، در زیر یکییکی خواهم آمد:
۱. به نظرم این فکر شما که «اثربخشی فضای مجازی جای خودش را به فضای حقیقی در همه عرصه های اجتماعی اعتقادی و سیاسی» داده است، یک ارزیابی واقعی و به دور از بزَک و تظاهر است. روی همین اصل، پس ابتدا خودِ شما (تحصیلکردهی دو نهاد حوزه و دانشگاه) زودتر، ژرفتر و پرثمرتر باید درین فضای مهم -که بر تمام اشتیاقات بشری غلبه یافته- حضور علنی داشته باشید وگرنه، ارزیابی شما در ردیف حرف بایگانی میشود. خرسندم که نسبت به فضای پیامرسان، این فکر را دارید و چنین نگرشی نشان تفکر پیشرفته است.
۲. برای چارهاندیشی آسیبهای مطرح در محل، صاحبنفوذان دارابکلا را فراخواندهاید. چنین همتی نیازمند ورود میدانیست. هر ایدهای تا در ورق باقی مانده است و فاز عملی به خود نبیند، به مرور بدون برونرفت، در انبار مشکلات محل، انباشت میشود و کمکم به گسل و شکاف مبدل میشود. دستکم دو کار عملی در همین ماه رمضانی میشود صورت داد: اول: تشکیل کارگروه فهرستبندی آسیبها و مشکلات محل. دوم: رایزنی عمومی به دور از تبعیض فکری و جناحی روی حل آسیبهای عمیقتر. اگر فقط بگویید و کار را به سایرین محول کنید، اوضاع از همینی هم که هست، بغرنجتر میشود. پیشتازی روحانیون محل در امور ملموس مردم به یک انقلاب تحولی در ذهن و قلوب آنان منجر میشود. من، گرچه در هیچ کاری در محل، مورد مشورت قرار نگرفته و نمیگیرم، ولی هرگز نسبت به کار مهم محل اگر رایزنی صورت پذیرد، از پشتیبانی عقب مینشینم.
۳. سخن حقی زدهاید که کسی حق ندارد، کسی را در محل از صحنهی خدمت بیرون براند. این اندیشه و منش، نیازمند کار علمی و دینی بر روی کسانی در محل است که خود را از آمریکای خودکدخداپندار، کدخداتر میپندارند و چنان خود را حقبهجانب تصور میکنند که گویی دیگران موالی آناننند. تا فکر این افراد نسبت به سایر هممحلیهای خود پاکیزه نشود، داخلشدن در هر کاری با خطر بنبست مواجه میباشد. فرقی ندارد، این طرز فکر هم در افراد متدین و مذهبی دیده میشود و هم افرادی که گرایش سیاسیشان بیشتر انتقادی است. هر دو دسته تابآوریشان نسبت به هم کم و حتی منتفی است. شما وقتی دارای موقعیت علمی و شغلی هستید و در کسوت لباس مقدس پیامبر اکرم ص، و این معضل را تذکر دادهاید باید آستین بالا زده و خود قدمهای پیشنیاز اصلاح این رفتار را بر عهده بگیرید. هر روحانی محل، هرگز نباید از کسی دیگر اجازهی ورود در کار را بگیرد، روحانی به محض روحانیشدن مال همهی مردم است و مختار در ورود به همهی معضلات مهم مردم.
۴. آرزوی درستی کردید که گروه هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا «قله» شود. بنده هم بسیار شائقم این گروه فاخر و محترم و نزد من بسیار ارزشمند، قله باشد و در رأس. زمانی که من در سال ۱۳۹۲ وبلاگ دامنهی دارابکلا را راهاندازی کردم، دوستانی دیگر از محل هم «قلهی بصیرت» را تأسیس کرده بودند که با هم تبادل دیدگاه و حتی مباحثه و مشاجرهی علمی و سیاسی محترمانه داشتیم. حیف که همزمان با درگذشت سید حجت شفیعی دارابی آن قله، کارش را کاملاً رها کرد. اینک که بنده هم از تابستان همین چندماه پیش توسط آقای مهدی رنجبر به آن هیئت محترم رزمندگان اسلام دارابکلا دعوت شدم سعی داشتهام فعال باشم و اگر دیگران به فرمودهی شما آنجا را رونق و شکوفایی دادند، این بنده هم قدری در آن سهیم شوم که دیدم موفق به این هدف مقدس نشدم. خوشبختانه به شهادت شما آن دوستان بسیار عزیز ما در آن صحن، خوب مطالب مینوشتند. مقدار فعالیت اندکی هم که از من در آن صحن سر زد، حدسم را به یقین برد که بحثهایم در آن صحن ممکن است در راستای مقررات و اهداف آنجا نباشد و دلزدگی ایجاد کند، لذا مزاحمتم را از آن صحن گرامی و ارزشی، کاستم. اما واقعاً آن صحن برای من بوی جبهه و همسنگرانم را میدهد و بر همهی آن جمع، حرمت میگذارم.
۵. در پاراگرافهای آخر ارزیابیتان اشارهی قشنگ و وزینی کرده و نوشتهاید: «قطعا امروز قدرت فضای مجازی بهترین روش تبیین ها حقایق و درست منتقل کردن است». من هم درین راستا، خواستم گفته باشم که این سخن شما شناختِ درست از یک فرصت طلایی است و تلاش برای زدودن تهدید. بله، چالشهای محل، هم ناشی از قصور است، هم سرگرفته از تقصیر و هم برای خود مقصران مشخصی دارد که حاضر به عذرخواهی نیستند. مثلاً اگر مسجد، مرکز تمام معارف اسلام است و بعد از حوزهی علمیه،کانون دین و محل جمعیتیافتن دینداران است -که هست- چرا باید هیئت امنای آن همچنان افراد ثابت و با فکرهای یکدست باشد؟ (پایینمسجد محل را قضاوت نمیکنم، چون مطلع نیستم) مگر مسجد مال تمام مردم نیست؟ پس چرا امور آن دیکته میشود و چند نفر خاص و طولانیمدت در آن دخالت دارند و بس؟ در فضای مجازی باید این مسائل تبیین شود و کسی خود را مالک الرقاب مردم نداند که شب بنشینند و تمام امور مردم را با سه تا صلوات مصوب کنند. اعضای هیأت امنای مسجد فکورترین افراد محل باید باشند. حیف که راه آن به روی سایرین مسدود است. شما که این آسیبها را میدانید سکوتتان حرام نیست؟! استفهام کردهام جناب استاد دارابکلایی. انتقال حقایق یک رسم دینی رایج میان مسلمین بوده است. شما با درج این مسئلهی به این مهمی، پس چرا در خود این احساس تکلیف را نکردهاید تذکر دهید. از شما بابت پرداختن به کارکرد صحن رزمندگان ممنونم. در انتهای آن ارزیابی خود، اسامی محترم فعال آنجا را ردیف فرمودهاید و از متنهای فراوان و مهمی که آنان نوشتهاند، استقبال نمودهاید، که کار ستودنی کردهاید. همچنین اسمی هم در آخر از بندهی حقیر بردید، خواستم اولاً بگویم من دیر به آن صحن دعوت شدم، یعنی بعد از چندین ماه و یا چند سال که راه افتاده بود. ثانیاً مقدار نوشتههای من در آنجا آنقدر کم و اندک بود که حتی اگر اسمم را درج نمیکردید هم، حقی را پایمال نمینمودید. پایان.
متن زیر در آن صحن (هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا) انتشار یافت: این جا هم بازنشر میشود:
سلام به اعضای شریف صحن محترم هیئت رزمندگان. آقای شیخ محمدرضا نصوری اگر شجاعت در گفتار و وعظ مردم پای منبر دارد، پس چرا از دو فضای فکری و مباحثهای «مدرسه فکرت» و «هیئت رزمندگان اسلام دارابکلا» فرار کرده است. به هر دوی این صحن دعوت شد، اما بدون حتی یک سلام کردن به این همه اعضای محترم و اندیشمند، از هر دو جا مخفیانه در رفت. روی منبر یکسویه صحبتکردن هنر نیست. او را به مناظره درین صحن فرامیخوانم با هر منبری که میرود. گذشت آن زمان که آخوند بالای منبر میرفت و مستمع را خام فرض میکرد. اگر جرأت گفتار دارد، بیاید با اعضا مباحثه کند نه آن بالا فقط بگوید و در برود.
تبصره: او در منبر مسجد جامع دارابکلا گویا منبر میرود و منبرش هم زنده (توسط اعضای هیئت امنای مسجد یا منبع دیگر دقیق نمیدانم) روی صحن هیئت محترم رزمندگان اسلام دارابکلا پخش میشود. ابراهیم طالبی دارابی دامنه. شب | ۵ فروردین ۱۴۰۲ |
[در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی بنام پروردگار بصیر و دوستدار اهل بصیرت. آقا ابراهیم سلام. علیک. شبتون به خیر. یک) نوع دوستان از جنابعالی چنین یاد می کنند که آقا ابراهیم، خیلی مودبانه و صبورانه مطلب می نگارد؛ ولی این نوشته، با این توصیف همخوانی ندارد؛ حتی همین تعبیرات و تند تر از این را می توانستید خصوصی با جناب آقای نصوری در میان بگذارید؛ قطعا این بزرگوار ، پاسخ معقول و مشروعی دارد؛ دو) ضمنا فراز پایانی این نوشته هم، غیر منتظره بوده است؛ کدام روحانی و خطیب، مستمع را خام فرض کرده است و یا خام فرض می کند؟؛ آیا برخورد نادرست چند نفر معدود از خطیبان، اجازه میدهد که همه را با یک چوب برانید؟؛ آیا پدر ارجمند مرحوم جنابعالی؛ و اخوی بزرگ جنابعالی (فاضل و تیز بین: شیخ وحدت) و اخوی دیگر تان (فاضل گرانمایه دکتر طالبی) مستمعین را خام فرض نموده و می نمایند؟؛ آیا می توانی چنین نسبتی را به بنده بدهید؟؛ خدا شاهد است که اینجانب گاه برای یک صحبت نیم ساعته؛ حدود ده ساعت وقت می گذارم؟؛ همین نوشته امروز که در مورد شیخ مفید نوشتم و بارگذاری کردم؛ بیش از 5 ساعت وقت گذاشتم. انتظارم این است، به گونه ای ادبیات نوشته مورد نظر خویش را اصلاح کنید و یا بطور کلی حذف نمائید. (حوزه علمیه قم: سید حسین شفیعی دارابی؛ شام شنبه 5 فروردین ۱۴۰2ش_ سوم ماه رمضان ۱۴۴۴ق)
[در پاسخ به احمد باقریان فرح آبادی] سلام مجدد استاد احمدیان. هم در آن متن اول و هم درین توضیح دوم، تعریفی که از رفتار دوگانهکردن دادهاید، فرقی با رفتاری که در پدیدهی نفاق پنهان است، ندارد. انگار یک نفاق، نفاق صحیح است و یک نفاق، نفاق کریه. در هر دو حالت، دوگانگی رفتار و باور مشترک است. من به این نتیجه رسیدم نفاق یک رفتار در طبع بشر است که مصالحاش وی را وادار به آن میکند. چه بخواهد در دین باشد و چه بخواهد در اخلاق باشد.
[در پاسخ به آق سید حسین شفیعی] جناب استاد حجتالاسلام آق سید حسین شفیعی دارابی سلام. پاسخم را فعلاً بهعمد تأخیر میاندازم. اما یک حرف حق را بدون هیچ شرمساری بگویم: شما استاد گرانقدر کجا شده فضای مجازی را ترک گفته باشید؟ از همان آغاز حرکت پیامرسانهای مختلف خارجی و داخلی یک پای ثابت، قاطع و از بهترین مشفقان و حتی تذکردهندگان سازنده و دلسوز این گروههای متعدد مجازی بودید و نشده صحنه را ترک کنید. اهل فرار ازین صحنها نیستید. پس شما هم در جای خود منبر میروید و هم پیش همهی اعضای (کوچک و بزرگِ) صحنهای مختلف گروههای مجازی محل و جاهای دیگر با کمال فروتنی و عالمانه ماندهاید. گفتم پاسخم را بعداً تکمیلی خواهم داد. هر وقت پای خدمت است روحانیان محل به صحنه میآیند، هر وقت حرف حرفگفتن شد روحانیان زادگاه دورزده میشوند و میروند سراغ غریبهها. اگر کسی منبر میرود، باید هم پای صحنهای اعضای گروهها هم شجاعت ماندن داشته باشد. با احترام به شما که هم منبر دارید و هم متن و مقاله و همصحبتی با همه.
شیخ مالک رجبی, [در پاسخ به ابوعارف | طالبی دارابی] سلام علیکم آقا ابراهیم شب بخیر. استاد نصوری یکی از روحانیون موفق در عرصه تبلیغ و مهدویت است از ایشان خبر دارم.. ایشان چون فعالیتش زیاد است فرصت ماندن در گروهای مختلف را ندارند .. فقط یک یا دو گروه فعالیت دارند. اما اینکه نوشتی جواب سلام را بدهند درسته شاید متوجه نبودند.
ابوعارف | طالبی دارابی, [در پاسخ به شیخ مال میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...
برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 78