میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود

ساخت وبلاگ
سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ به قلم دامنه: اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشر میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:35

 به قلم دامنه: ۱۳  .  ۲ . ۱۴۰۳ : معلم از اسمش پیداست حامل علم است، زیباترین اسم در تاریخ. اگر کارگر حامل نیروی کار است، اگر بانکی حامل تجربه‌ی پول‌پردازی است، اگر خیاط حامل هنر دوخت است، اگر راننده حامل فن راندن است و اگر روحانی حامل توانایی برای منبر و راهنمای کاروان و رهنمود دینی مردم است، معلم از همه برتر، حامل بالاترین متاع معنوی است، علم برای درس. این است که در وصف معلم مرحوم امام آوُرده است "شغل انبیا". مهمترین عنصر در انبیا، نبأ است یعنی خبر عظیم. و معلم هم پیغام بَر است؛ درس عظیم. معتقدم جهان هر چه اینک دارد ریشه‌اش و اُمّ و اساسش مال معلم است؛ زیرا معلم اگر در تاریخ وجود نداشت همه بی‌سواد می‌بودند. تمام آثار تمدنی جهان و حتی ادیان، ریشه در کار معلم دارد. صنعت، تجارت، سازه‌ها، مدیریت، شناخت، تولیدات و در یک کلمه پروسه‌ی گردش دانش در میان بشر، نشئت از معلم دارد. معلم سررشته‌ی جهان است. حتی یک فوق پروفسور هم هر چه دارد ابتدا از معلم دارد. پس؛ معلم بنیاد هستیِ حضرتِ هستی‌بخش را چیدمان و حتی به‌سامان می‌کند و بشر را به علم و سواد مسلح می‌سازد. حالا این معلم چه باید بکند؟ این پرسشی‌ست ابدی، نه فصلی. هر معلم خود باید برای مقام خود عمارت علمی خلق کند تا بر دانش دست دشته باشد و به متعلّم (=دانش‌گیرنده‌ی) خود اِمارت علمی کند. من باورمندم که تنظیم و تعمیر بشر به دست معلم است. معلم با باارزش‌ترین کار سروکار دارد و همین معلم را «عزیز» نگه می‌دارد. عزیز صفت اصلی خداوند است یعنی تحت نفوذ نیست. معلم هم باید نفوذناپذیر (=عزیز) باشد یعنی هیچ خللی در خود راه ندهد، چون خلل موجب می‌شود معلم داشته‌های تعلیمی خود را آغشته و در التقاط با اَغلاط کند، حال آن که کار معلم خلوص میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:35

رفیق و همرزم جبهه‌ی جوفَیری من! تسلیت. آق سید عسکری‌جانم سلام. می‌دانی دنبال عکسی ازت در آلبومم می‌گشتم، که بعد آمدم فضای مجازی را هم مرور نمایم صحنه‌ای ازت بیابم، تازه‌ترین عکست را همین دیدم. خیلی دلم می‌خواست زیرنویسی مخصوص به خودت، ای همسنگر جبهه‌ی جوفَیری‌ام پای این عکست به‌یادگار بنگارم، اما هفت حیف! و هفتاد ناله! که مصیبت نابهنگام و سوزناک، سوزای جانت را سِتانْد و من را پای سوگوارگی غمت نشاندْ. تو از اولین فرماندهان قادر و قابلِ بسیجی در نبرد دفاع مقدس بودی؛ من مَسرورُ سرمَست معاونت در گردان مسلم بن عقیل -علیه السلام و الرحمه- آنم نخستین سال‌های جنگ که نه فقط شایستگانی بودی برای فردای انقلاب که بهترینانی بودی برای فصل جنگیدن و فضای صلحیدن. بگذرم. تو تا مرز شهادت رفته بودیُ منم کنارت آن شبِ سختِ پاتکِ عراق به کمین‌مان در کانال کنار هورالعظیم در گُردانی خط‌شکن که افتخار می‌نمودیم شهید عارفِ بالله عالی جویباری فرمانده‌ی‌مان بوده بود) در اثر خمپاره‌باران بر هوا افتادم اما این من نبودم که شهید شوم، نعمت مقصودلو بود که جلوِ چشم هر دوی‌مان قطعه قطعه شد و پودر در هوا و حتی سرش از تنش جدا. بااین‌همه حسودان پشت جبهه نتوانستند طاقت آورند که تو در کمیته‌ی انقلاب اسلامی شغل بگیری! شگفتی داشت؛ اما استبعاد نه نداشت. چون رقیب فکری خود را عین شکار شب گنجشگ می‌زدند که در انقلاب شغل‌ها و پست‌ها به خودِ آنها رسد. آنقدر بر تو ستم ساختند که مجبور شدی برای اِمرار معاشت به کمیته‌ای با نام دگر اشتغال یابی. خدای بارئ خوب می‌داند آن زیرآب‌زنان چند! حبس احساسات خود بودندُ خامی می‌ورزیدند. بگذرم. اینک چه نویسم سودت دهم ها رفیق؟ فقط این: بانوی دانا و مدرس مدرسه خواهرم بانو شهربانوی پاک و صاف از میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 29 فروردين 1403 ساعت: 19:06

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرتقسمت نود و هفتم جناب ابوذر رحیمی سلام و احترام. خرسندم از آغازبه‌کار آن جناب درین سایت یادداشت. برای متن این پست شما یک نکته عرض می‌کنم و آن این که در نهاد آدم ناحیه‌ای از ناحیه‌ی خداوند متعال تعبیه شده که در بهترین زمان وی را سرِ عقل می‌آورَد تا ندای وجدان را بشنود؛ شاید ساحران مفتون فرعون، پس از دیدن اعجاز، وجدان خفته‌ی‌شان از همان ناحیه‌ی مخفی نهاد آدم بیدار و متنبّه شد. متن خوبی نوشتید. مستدام ادامه دهید و روی کارِ خود عزم کنید تا سایت برپا بماند. دامنه. جواب ابوذر رحیمی: سلام و عرض ادب. نکته‌ی ظریفی را اشاره کردید. از اشاره‌ی زیبای حضرتعالی، به یاد حکایت متنبه شدن فضیل عیاض افتادم. جایی که در اوج راهزنی و دزدی، به طور اتفاق ندای قرآن را می‌شنود که می‌فرماید: "آیا وقت آن نیامد که دلِ خفته‌ی شما بیدار گردد؟". و فضیل فریاد می‌زند که: آمد! آمد! و نیز از وقت بگذشت. خاطره‌ی  ۷ رفیق داراب‌کلا سید حمید دارابی: سلام آقا ابراهیم عزیز اما خاطره ۵۰۰ کیلومتر  از بین ۷ رفیق سه نفر زنده هستند خداوند حفظ شان کند بقیه را خداوند رحمت کنه حاج ابراهیم مهاجردارابی حاج اصغر دباغیان حاج سید مصطفی دارابی حاج سید باقر سجادی حاج سید علی شفیعی نانوا حاج ممدلی شیردل حاج سید اسماعیل صباغ حجت‌الاسلام آقا شیفع شفیعی یه تابستانی دارابکلا بودند معمولا هر وقت می آمدند بعضی شب ها جلسه و شب نشینی آنها شرکت می کردند قرابت نزدیکی با بعضی ها دارد حاج ابراهیم مهاجر خطاب به آقا شفیع که پسر دایی کی دعوت کاندی اماره برای شام آقا شفیع فرموند منزل بنده قم است آنجا در خدمت شما هستم زمان گذشت بعد چند ماه حاج ابراهیم به آقا شفیع زنگ می زند که ما شب جمعه فلان تاریخ شام پیش ش میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 18:15

اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیه‌ی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینی‌زاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم. آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخه‌ی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند: ۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان با شاخص‌هایی چون: - اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی - نفی سکولاریسم - آزادی و ضدیت با استبداد - دموکراسی و حاکمیت مردم ۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی با شاخص‌هایی چون: - ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام - توحید و تساوی انسان - شهادت الهام عاشورا - انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع - تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات - اجتهاد و نوسازی فکری مکتب - انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح) - شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر - امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی ۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی با شاخص‌هایی چون: - نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه - اسلام رکن جمهوری اسلامی - علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی - عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست،  هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید. میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 18:15

  به قلم دامنه: کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:    شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد. مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه. مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند. مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!! مثلاً این ج میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 19 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 18:15

 : به قلم دامنه: هکتور هیو مونرو برمه‌ای بزرگ‌شده‌ی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن می‌پرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگ‌نظری پرهیز اکید می‌دهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق می‌چرخد- جولان می‌دهد. او ببرِ نیمه‌کری را وارد داستان می‌کند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگل‌تاید که نام دیانا (=الهه‌ی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه می‌پرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمه‌کرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنه‌دست و تشنه‌لب، به خودی و داخلی تیر می‌کرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقه‌اش خیلی‌زیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانی‌ها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمه‌کر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» در این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه. میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 21:21

 : به قلم دامنه: ابتدا درگذشت ایشان را به تمامی بستگان خاندانش تسلیت می‌گویم خصوصاً به خانم عاطفه بریمانی دختر محترم ایشان که در مدرسه فکرت عضویت داشت و دارد. امیدوارم مصیبت دردناک فراق پدرش را بتواند تحمل کند. با آقامهدی بریمانی از همان اول انقلاب، آشنا بوده و گه گاه گپ و گفت داشتیم. اول انقلاب به منزل ما پیش اخوی ارشد ما (آقای ابوطالب طالبی وحدت) آمد و شد داشت. از مبارزین اولیه در انقلاب بود و برای انقلابیون محل و حومه، فردی سرشناس محسوب می‌شد. مشیء ضدامپریالیستی داشت. اساساً از شخصیت آرام و بامتانت برخوردار بود. دارای برخورد خیلی‌خوب با مردم بود. برای خود وزنی بود برای محل. خویشتنداری‌اش فوق‌العاده بود. اخلاق خوب و رفتار سالم با جامعه، ازو یک انسان متعادل و منصف ساخته بود. یکی از خوبترین کارهای فرهنگی او این بود پای فروش روزنامه را در داراب‌کلا با بازکردن فروشگاه کالای فرهنگی، باز کرده بود. خودم پای ثابت مشترکین خرید روزنامه اطلاعات از ایشان بودم. آدم روشنی بود. اهل مطالعه و سیاست. موقعیت‌های مردم را درک می‌کرد. دلی دلسوز و اراده‌ی مردمگرایانه داشت. به نظر می‌رسد به ایجاد روابط خوشایند میان مردم بسیار باور داشت. نزد بنده او انسانی مطلع و میانه‌دار بود. بینش سیاسی داشت و روی مواضع فکری خود، تندروی نداشت. تحمل مخالف فکری خود را داشت. یک پای ثابت شرکت در مراسم عزاداری ماه محرم در پایین‌تکیه‌ی محل بود. عکس‌هایی ازیشان در دامنه داشتم، اما فرصت پیداکردن نیافتم. برای غفران روحش از خداوند متعال مسئلت می‌طلبم و برای فرزندان و همسر محترمش صبر. ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ قم. میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 21:21

 : به قلم دامنه: برداشتی آزاد از درس ۱۴۱ این کتاب (تفسیر همراه: عکس اینجا) در ص ۶۷۵ از ص ۲۸۴ قرآن بر روی آیه‌ی ۲۷ اسراء: اِنَّ المُبَذِّرینَ کانُوا اِخوانَ الشَّیاطین. قرآن چون انسان‌ساز است در مسائل اقتصاد فرد هم دستور صادر فرمود. این واژه یعنی ریخت‌وپاش‌کنندگان. هر چند از ریشه‌ی بذر است به معنای پاشیدن دانه برای گرفتن محصول، اما تبذیر معنی حیف‌ومیل می‌دهد در جهت هدردادن با اهداف ناصحیح و یا حتی بی‌هدف. و این، اموال و امکانات و فرصت‌ها و سرمایه‌ها را نابود می‌کند. هرچند تبذیر بیشتر در مسائل مالی‌ست اما در سایر نعمت‌ها هم وجود دارد. مثلاً به‌هدردادن عمر. مثلاً بکارگیری گوش، چشم، هوش در راه ناصحیح. مثلاً به نقل تفسیر نمونه (ص ۴۶ ، جلد ۷) "سپردن مسئولیت به افراد نالایق". جالبتر این است که امام صادق پیشوای بزرگ ع مُبَذِّر را کسی می‌داند که "چیزی را در غیر مسیر الهی خرج کند". پس؛ هر کس نعمت الهی را با حیف‌ومیل و ریخت‌وپاش در مسیر مقاصد غلط به هدر دهد او مُبَذِّر است. فرق است میان مُبَذِّر و آدم مُسرِف. اسراف‌کننده زیاده‌روی می‌کند در مصرف آنچه سزاوار است، ولی مُبَذِّر دست به مصرف اموالی می‌زند که حتی سزاوار نیست. یعنی مال را در راه حرام به کار می‌برَد؛ حال‌آن‌که مصرف بیش از حد مال در راه حلال، اسراف است. وقتی اسراف، آن‌همه نهی شده است، تکلیف تبذیر روشن است. از هر دو باید دوری کرد؛ از تبذیر البته به طور اکیدتر. چرا که قرآن در آیه‌ی بالا فرموده است: اینان -مُبَذِّرین- برادران (=رفیقان و همسویان) شیطان‌ها هستند. میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 21:21

جمله‌ای در نامه‌ای شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترشان  هست که باید سرِ درها (بهتر است بگویم سرِ دل‌ها) تابلو شود. عصاره‌ی جمله این است: من سلاح دست گرفتم برای مقابله با "آدم‌کُشان"، نه برای «آدم»کُشتن. عین جمله چنین انشاء شد به دست حاج قاسم: «این راه را انتخاب نکردم که آدم بکُشم. تو می‌دانی من قادر به دیدنِ بریدنِ سرِ مرغی هم نیستم... خود را سرباز در خانهٔ هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است... هرگز نمی‌خواستم سلاح به دست بگیرم. سلاح به دست گرفتم برای آن طفل وحشت‌زدهٔ بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست. سلاح به دست گرفتم برای مقابله با آدمکشان، برای آن زنِ بچه‌به‌سینه چسباندهٔ هراسان و برای آن آوارهٔ در حالِ فرار و تعقیب، که خطی از خون پشتِ سر خود بر جای گذاشته است. من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند...». عکس دختر خردسال بالا ریحانه سلطانی‌نژاد است که آماج بمب در کرمان قرار گرفت و در مقام رفیع شهید به بهشت پَر کشید. پست‌تر از کینه‌توزانِ حاج قاسم، آن کسانی‌اند که از کشتارِ مردم شائقِ زائرِ مقبره‌ی ساده‌ی "سرباز" قاسم سلیمانی، شادمان شدند و حرف‌های سخیف از زبان و متن‌شان پراکنده شد. این ریحانه‌ی سلطانی‌نژاد خود با این زیبایی و معصومیتش، کامل حاکی این حذَر است که برخی از شرَف هم تهی شده‌اند، چه رسد به منطق و غیرت. ارادتم را در وجه شهید "ریحانه‌"ی خردسال واریز می‌کنم. دامنه. میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...ادامه مطلب
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 20:35