حکایت حسادت و حماقت

ساخت وبلاگ
داستان کوتاه. روزی پادشاهی ولخرج هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات کرد. این دو دوست بینوا که تا آن زمان با گدایی امرار معاش می‌کردند، همچون دو روی یک سکه جدانشدنی به نظر می‌رسیدند.


دامنه: «چشم حسود کور»
وِرد زبان و شعار روزانه و شبانۀ
همۀ ایرانی هاست
حتی بر پشت کامیون ها و تریلی ها
چون برخی تا خِرخِره در حسَد و کینه اند

پادشاه که آن روز سرحال بود، خواست به آنها عنایتی کند. پس به هر کدام پیشنهاد کرد آرزویی کنند. ابتدا خطاب به دوست کوچک‌تر گفت: به من بگو چه می‌خواهی قول می‌دهم خواسته‌ات را برآورده کنم. اما باید بدانی من در قبال هر لطفی که به تو بکنم، دو برابر آن را به دوستت خواهم کرد!

دوست کوچک‌تر پس از کمی فکر با لبخندی به او پاسخ داد: «یک چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!» حسادت، اولین درس شیطان به انسان احمق است! (منبع)
میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود...
ما را در سایت میانمار، یمن، حج و درآمد آل سعود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eqaqomf بازدید : 164 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 0:14